وَمَن یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفًا لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَیِّزًا إِلَىٰ فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ ۖ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ ‎١٦‏

 

۱۴۰۳/۰۶/۱۸

دیدار دست‌اندرکاران کنگره ملی شهدای استان کهگیلویه و بویر احمد

جمعی از خانواده‌های شهدا و دست‌اندرکاران کنگره ملی شهدای استان کهگیلویه و بویر احمد ظهر امروز چهارشنبه، با حضرت آیت‌الله ‌ای رهبر انقلاب اسلامی دیدار کردند.

https://farsi.khamenei.ir/video-content?id=57371

یادداشت آیت‌الله ‌ای درباره جلال آل‌احمد

جلال آل قلم

آنچه در پی می‌آید پاسخ‌های رهبر انقلاب به پرسش‌های انتشارات رواق است که در سال ۱۳۵۸ و در تبیین منش فکری و عملی جلال آل‌احمد مرقوم کرده‌اند. متن سوالات رواق هم اینک در دست نیست، اما از فحوای پاسخ ها قابل حدس است، سؤالاتی چون نحوه آشنایی با ایده‌های آل‌احمد، ساحت‌های نقش آفرینی فرهنگی او، واپسین منزل فکری وی و نقش او در بسترسازی برای انقلاب و. نگاه جامع‌الاطراف رهبری به کارنامه آل‌احمد، به ویژه واپسین فصل آن، بازگوکننده‌ی نکات مهمی است که می‌تواند جلال پژوهان را مددکار باشد.

بنام خدا

با تشکر از انتشارات رواق ـ اولاً بخاطر احیاء نام جلال آل‌احمد و از غربت در آوردن کسی که روزی جریان روشنفکری اصیل و مردمی را از غربت درآورد؛ و ثانیاً بخاطر نظرخواهی از من که بهترین سال‌های جوانیم با محبت و ارادت به آن جلال آل قلم گذشته است. پاسخ کوتاه خود به هر یک از سؤالات طرح شده را تقدیم می‌کنم:

۱ـ دقیقاً یادم نیست که کدام مقاله یا کتاب مرا با آل‌احمد آشنا کرد. دو کتاب غربزدگی و دست‌های آلوده» جزو قدیمی‌ترین کتاب‌هایی است که از او دیده و داشته‌ام. اما آشنایی بیشتر من بوسیله و برکت مقاله ولایت اسرائیل» شد که گله و اعتراض من و خیلی از جوان‌های امیدوار آن روزگار را برانگیخت. آمدم تهران (البته نه اختصاصاً برای این کار) تلفنی با او تماس گرفتم. و مریدانه اعتراض کردم. با اینکه جواب درستی نداد از ارادتم به او چیزی کم نشد. این دیدار تلفنی برای من بسیار خاطره‌انگیز است. در حرف‌هایی که رد و بدل شده هوشمندی، حاضر جوابی، صفا و دردمندی که آن روز در قلّه‌ی ادبیات مقاومت» قرار داشت، موج می‌زد.

۲ـ جلال قصه‌نویس است (اگر این را شامل نمایشنامه‌نویسی هم بدانید) مقاله‌نویسی کار دوّم او است. البته محقّق و عنصر ی هم هست. اما در رابطه با مذهب؛ در روزگاری که من او را شناختم به هیچ‌وجه ضد مذهب نبود، بماند که گرایش هم به مذهب داشت. بلکه از اسلام و بعضی از نمودارهای برجسته‌ی آن به‌عنوان سنت‌های عمیق و اصیل جامعه‌اش، دفاع هم می‌کرد. اگرچه به اسلام به چشم ایدئولوژی که باید در راه تحقق آن مبارزه کرد، نمی‌نگریست. اما هیچ ایدئولوژی و مکتب فلسفی شناخته‌شده‌‌ای را هم به این صورت جایگزین آن نمی‌کرد. تربیت مذهبی عمیق خانوادگی‌اش موجب شده بود که اسلام را ــ اگرچه به‌صورت یک باور کلی و مجرد ــ همیشه حفظ کند و نیز تحت تأثیر اخلاق مذهبی باقی بماند. حوادث شگفت‌انگیز سال‌های ۴۱ و ۴۲ او را به موضع جانبدارانه‌تری نسبت به اسلام کشانیده بود. و این همان چیزی است که بسیاری از دوستان نزدیکش نه آن روز و نه پس از آن، تحمّل نمی‌کردند و حتی به رو نمی‌آوردند!

اما توده‌‌ای بودن یا نبودنش؛ البته روزی توده‌ای بود. روزی ضد توده‌ای بود. و روزی هم نه این بود و [نه] آن. بخش مهمی از شخصیت جلال و جلالت قدر او همین عبور از گردنه‌ها و فراز و نشیب‌ها و متوقّف نماندن او در هیچکدام از آنها بود. کاش چند صباح دیگر هم می‌ماند و قله‌های بلندتر را هم تجربه می‌کرد.

۳ـ غربزدگی را من در حوالی ۴۲ خوانده‌ام. تاریخ انتشار آن را به یاد ندارم.

۴ـ اگر هر کس را در حال تکامل شخصیت فکری‌اش بدانیم و شخصیت حقیقی او را آن چیزی بدانیم که در آخرین مراحل این تکامل بدان رسیده است، باید گفت در خدمت و خیانت روشنفکران» نشان دهنده و معیّن کننده‌ی شخصیت حقیقی آل احمد است. در نظر من، آل‌احمد، شاخصه‌ی یک جریان در محیط تفکر اجتماعی ایران است. تعریف این جریان، کار مشکل و محتاج تفصیل است. امّا در یک کلمه می‌شود آن را توبه‌ی روشنفکری» نامید. با همه‌ی بار مفهوم مذهبی و اسلامی که در کلمه توبه» هست.

جریان روشنفکری ایران که حدوداً صد سال عمر دارد با برخورداری از فضل آل‌احمد» توانست خود را از خطای کج‌فهمی، عصیان، جلافت و کوته‌بینی برهاند و توبه کند: هم از بدفهمی‌ها و تشخیص‌های غلطش و هم از بددلی‌ها و بدرفتاری‌هایش.

آل‌احمد، نقطه‌ی شروع فصل توبه» بود. و کتاب خدمت و .» پس از غربزدگی، نشانه و دلیل رستگاری تائبانه. البته این کتاب را نمی‌شود نوشته‌ی سال ۴۳ دانست. به گمان من، واردات و تجربیات روز به روز آل‌احمد، کتاب را کامل می‌کرده است. در سال ۴۷ که او را در مشهد زیارت کردم؛ سعی او در جمع‌آوری مواردی که کتاب را کامل خواهد کرد» مشاهده کردم. خود او هم همین را می‌گفت.

البته جزوه‌‌ای که بعدها به نام روشنفکران» درآمد، با دو سه قصه از خود جلال و یکی دو افاده از زید و عمرو، به نظر من تحریف عمل و اندیشه‌ی آل‌احمد بود. خانواده آل‌احمد حتی در نظام نوین اسلامی» هم، تاکنون موفق نشده‌اند ناشر قاچاقچی آن کتاب را در محاکم قضایی اسلامی محکوم یا تنبیه کنند. این کتاب مجمع‌الحکایات نبود که مقداری از آن را گلچین کنند و به بازار بفرستند. اثر یک نویسنده‌ی متفکر، یک کل» منسجم است که هر قسمتش را بزنی، دیگر آن نخواهد بود. حالا چه انگیزه‌‌ای بود و چه استفاده‌‌ای از نام و آبروی جلال می‌خواستند ببرند بماند. ولی به هر صورت گل به دست گلفروشان رنگ بیماران گرفت.

۵ ـ به نظر من سهم جلال بسیار قابل ملاحظه و مهم است. یک نهضت انقلابی از فهمیدن» و شناختن» شروع می‌شود. روشنفکر درست آن کسی است که در جامعه‌ی جاهلی، آگاهی‌های لازم را به مردم می‌دهد و آنان را به راهی‌نو می‌کشاند. و اگر حرکتی در جامعه آغاز شده است؛ با طرح آن آگاهی‌ها، بدان عمق می‌بخشد.

برای این کار، لازم است روشنفکر اولاً جامعه‌ی خود را بشناسد و ناآگاهی او را دقیقاً بداند. ثانیاً آن راه نو» را درست بفهمد و بدان اعتقادی راسخ داشته باشد، ثالثاً خطر کند و از پیشامدها نهراسد. در این صورت است که می‌شود: العلماء ورثة الانبیاء.

آل‌احمد، آن اولی را به تمام و کمال داشت (یعنی در فصل آخر و اصلی عمرش). از دوّم و سوّم هم بی‌بهره نبود. وجود چنین کسی برای یک ملّت که به سوی انقلابی تمام‌عیار پیش می‌رود، نعمت بزرگی است. و آل‌احمد به راستی نعمت بزرگی بود. حداقل، یک نسل را او آگاهی داده است. و این برای یک انقلاب، کم نیست.

۶ ـ این شایعه (باید دید کجا شایع است. من آن را از شما می‌شنوم و قبلاً هرگز نشنیده بودم.) باید محصول ارادت به شریعتی باشد و نه چیز دیگر. البته حرف فی حد نفسه، غلط و حاکی از عدم شناخت است. آل‌احمد کسی نبود که بنشیند و مسلمانش کنند. برای مسلمانی او همان چیزهایی لازم بود که شریعتی را مسلمان کرده بود. و ای کاش آل‌احمد چند سال دیگر هم می‌ماند.

۷ـ آن روز هر پدیده‌ی ناپسندی را به شاه ملعون نسبت می‌دادیم. درست هم بود. امّا از اینکه آل‌احمد را چیز‌خور کرده باشند، من اطلاعی ندارم، یا از خانم دانشور بپرسید یا از طبیب خانوادگی.

۸ ـ مسکوت ماندن جلال، تقصیر شماست ـ شمایی که او را می‌شناسید و نسبت به او انگیزه دارید. از طرفی مطهری و طالقانی و شریعتی در این انقلاب، حکم پرچم را داشتند. همیشه بودند. تا آخر بودند. چشم و دل مردم» (و نه خواص) از آنها پر است. و این همیشه بودن و با مردم بودن، چیز کمی نیست. اگر جلال هم چند سال دیگر می‌ماند . افسوس.

https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=80

 

یک دوگانه ها و دو قطبیهایی را داریم که مانع توحید الهی هم نیستند در حکمت الهی و ریاضی فیزیک فیزیک حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی که نظایرش در نظریه ی ریسمان فراوان دیده می شوند. حتی شما وقتی می خواهید تک قطبیهای مغناطیسی را هم کوهمولوژیکی بیابید، دو قطبیها را کنار بگذارید. آیا می توانید جاذبه و دافعه ی مغناطیسی را هم نادیده بگیرید؟ حالا مثلاً جاذبه ی گرانشی را هم داریم که یحتمل بعضی اشکال کنند که پس اینجا دیگر قوه ی دافعه ی گرانشی کجا رفته است؟ چرا فقط جاذبه است؟ آیا طبیعت یادش رفته است که گرانش باید دافعه هم داشته باشد و مثلاً اگر دو جرم بدلایلی گرانشی هم از یکدیگر دفع شوند، آنگاه طبیعت مورد بحث چه خواهد شد؟! می شود؟ نمی شود؟ 

ولی خوب، اگر در قوانین طبیعت هم قوانین اجتماعی را نیز وارد کنیم، آیا آنگاه وقتی ظلم آنقدر زیاد هم شد که حتی خود ظالم هم متوجه می شود که بدلایل ظلمی که به خود کرده است علاوه بر ظلمی که به دیگران هم مرتکب می شود نیز یحتمل حتی دافعه ی ظلمش از جاذبه ی گرانش و بلکه نیروه های قوی و ضعیف و الکترومغناطیسم هم پیشی بگیرند و ؟! اینجا یک مسئله ی توحیدی مطرح هم می شود که آنجایی که بتوان گفت که توحید هم حکمفرما است، آنگاه می توان حتی به قوانین طبیعی ریاضی فیزیکی حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی هم پرداخت. و الا که در غیر این صورت که بشر هر چقدر هم دست و پا بزند، در کفر و شرک و نفاق و ظلم و جور و فسق خود غرق شده است؛ و حالا هر چقدر هم به خیالش برسد که خیلی هم در ریاضی فیزیکش پیشرفت هم کرده است. 

مسئله در حکمت الهی هم همینطور است. شما یحتمل بتوانید عمامه ی خود را در دریا هم بیاندازید چرا که همسفرتان در کشتی هم نظر خوشی به و ملا هم ندارد. ولی بعد که دید شما یک چیزی ماورای عمامه بر سر هم هستید و بلکه سنت توحیدی و نبوی محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم و ائمه ی اطهار و امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم کدام است؟ و بلکه حتی حاضرید عمامه تان را هم بردارید و در دریا هم بیاندازید چرا که این عمامه خیلی برازنده تر هم هست به امام زمان عجل الله فرجه الشریف و ائمه و حضرت رسول اکرم محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم و دلیل عمامه گذاشتن هم این است که عاشقم بر همه عالم که همه عالم از او است و . او یقیناً هم برایتان یک صندوق پر پارچه عمامه ای می خرد که تو را به علی عمامه ات را هم حتماً سرت بگذار که خیلی هم برازنده ات هست. و الا که اگر با ژست و قیافه ی عمامه به سری هم بخواهیم کلاه همه را برداشته و بلکه همه را نیز بیاندازیم توی دار المجانین که یحتمل خود طرف را هم همراه عمامه اش بیاندازند توی دریا مثل حضرت یونس و . والله اعلم!

البته بنده این را هم عرض کنم که بعضی اوقات مسئله این هم هست که اگر مثلاً ابرریسمانهای شوارتز-نوو هم پینچری دارند، پس چرا دیگر خیلی هم از پینچریهای کلب-راموند نیز سخنی به میان نمی آید؛ یحتمل بنده یک جایی در اشتباهم یا .؟ ولی مسئله ی دیگر این هم هست که وقتی وارد مبحث ابرتقارنها و ابرریسمان هم یک مرتبه می شوید، آنگاه چه اتفاقی در مورد خمینه ها می افتد که از رویه های ریمانی تبدیل می شوند به رویه های ابر ریمانی؟ مثلاً شما اگر بتوانید بر حسب قضیایای ناش، خمینه ها را در فضاهای اقلیدسی جا دهید؛ خوب آنگاه آیا اشکالی هم دارد که خمینه ها و بلکه رویه های ابر ریمانی در ابر ریسمان را هم در فضاهای اقلیدسی جای دهید؟ البته یک جاهایی دیگر روشن است که فضاها دیگر اقلیدسی هم نیستند و بلکه امضاهای متفاوتی هم دارند مثل فضاهای مینکاوسکی یا دسیتر یا آنتی دسیتر یا و اما یک وقتها هم هست که اصلا خمینه ها یک حالاتی را پیدا می کنند که بر حسب ساختار دیفرانسیل آنها بینهایت خمینه های متفاوت پیدا می کنند؛ مثلاً بر حسب عدد بتی اول آنها و

ولی وقتی دوگان دار المجانین را هم به مسئله اضافه بفرمایید، یک مرتبه مسئله فقط دیگر از نوع پنچری چرخ علامه بهلول هم نباشد. یعنی مثلاً حساب بفرمایید که شما فرضاً رفته اید حول و حوش امامزاده و می خواهید به آقا داوود که چند وقتی هم چرخ او هم پنچر شده بوده و دیگر امامزده نمی آمده است نیز سلامی کنید. و باز هم او را که نمی یابید، هیچی؛ و بلکه به پدر آقا داوود، یعنی حاج آقا علی آقا هم در راه بازگشت از امامزاده برخورد می کنید که برای نماز هم تشریف آورده بودند. در بحثهای طلبگی هم ایشان می فرمایند که همین که برای تکبیرة الاحرام وارد نماز می خواهی شوی، دستهایت را هم تا پشت گوشت نیز بلند کن و همه چیز را دیگر بیانداز پشت گوشت. حالا گوشت را هم هی می گیرد که بهتر هم متوجه شوی. می فرمایید بابا چرا گوشم را می گیری و آنگاه سرت هم ماچ می کند. می فرمایید می دانید که کدام امام هم بوده است که این حدیث را فرموده اند که دستهایت را تا پشت گوشت هم بالا ببر؟ می فرمایند: پای استدلالیون چوبی بود! مگر نمی دانی که همه ی امامان هم مثل هم هستند؟ می فرمائید: بله، می دانم که سخن یک امام هم آنچنان است که دیگر امامان هم کانه همان را گفته باشند. ولی خوب اگر نمی دانی کدام امام هم این حدیث را فرموده اند و به کدام امام منتسب هم هست، بالاخره بد هم نیست که بفرمایید نمی دانم! ندانستن که عیب نیست. دیگر چرا اینقدر هم گوش مرا می گیری؟ باز بهت هم می گویند پیشانی ام را هم ماچ می کنی؟! لابد مقالات رافائل بوسو را هم خیلی می خوانی؟ راستی می دانستی که اوفر آهارونی و یا آهارونوف هم دو نفرند و نه اینکه یک نفر باشند چرا که اولی هم با ماداسنا مقاله دارد ولی دومی غلط نکنم برای اثر آهارونوف-بوهم هم معروف است و حالا خلاصه یحتمل هم اینها و خیلی سوالات دیگر را هم می خواستم از حاج آقا علی آقا نیز بپرسم، ولی آنقدر هم گوشم را گرفت که بلکه شب اول قبر حرف توی گوشم هم برود که دیگر بقیه ی سوالاتم را هم یادم رفت. فقط بهش گفتم که این کوچه ی امام زاده را هم خوب می بینی که داند فاضلاب می کشند، و حالا یحتمل کوچه های بغلیشان را هم کشیده اند و بلکه آیا یحتمل هم حتی شاه لوله ای هم همین دور و برها فردا آیا چقدر بترکد و همه و همه هم بمانند بدون آب و حالا خوب است هوا اقل کم یه کمی بهتر هم شده است و کولر آبی هم نبود؛ خوب نباشد و اتفاقاً خیلی هم دلم می خواست به علی آقا عرض کنم که برود یک کمی هم گوش پزشکان را بگیرد که شب اول قبر مشکل نداشته باشند که این همه دلشان هم می خواهد که مردم به آنها احترام هم بگذارند. این همه ویزیت و دستمزد و غیره هم شارژ می کنید و بلکه با این همه درآمدهای نجومی و اشرافیتان روی سبیل شاه هم ناقاره می زنید، دیگر کدام احترام را هم می خواهید؟! لابد چون کمابیش جان مردم توی دستان شما هم است خیلی احترام هم دوست دارید به شما بگذارند؟! آیا اصلا فکر این هم هستید که یک آشکار کنند یا برخورد کننده ذرات هادرونی بزرگ  و . هم بسازیم و بمب اتم هم روی سر صهییونیستها بیاندازند، باز می فرمایند بابا این بدبختها که خودشان هم فلک زده بوده اند و بلکه توی انواع درهمتنیدگیهای هولوگرافی مظلوم هم واقع شده اند. چرا از سر بی فرهنگی هم این کارها را کردید و نابود هم شدند و .؟ تقصیر اینها هم بود که داعش هم می رفته است بیمارستانهای اینها درمان شوند؟ خوب لابد بیمه ی جمهوری اسلامی هم نداشته اند که بیایند اینجا خودمان درمانشان کنیم دیگر! این کارها را می کنید، و آنوقت وقتی مردم رفتند در فرهنگ دیگران هم حل شدند، آنوقت می فرمایید چرا! بفرمایید! باز هم همه چیز را بیاندازید تقصیر حزب الله و بچه حزب اللهی ها و بسیجیهای خودمان! باز هم بفرمایید حجاب و چادر مشکی بهترین حجاب نیست؟ و مانتو و روسری هم بهتر است؟ و بلکه باز هم بفرمایید گروه های ویل- شاتله و انگیزه های فاینمن هم کشک! حالا بنده ی حقیر برای بچه حزب اللهی ها هم که شده حدیث تا پشت گوش دستها را بردن را هم آدرسش را در می آورم ببینم کدام امام و بلکه کدام امامان هم واقعاً بوده است؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر واجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و الذابین عنه و المستشهدین بین یدیه

رهبر انقلاب در نامه‌ای به دانشجویان باوجدان حامی مردم فلسطین در دانشگاه‌های آمریکا:

دوگانه هایی و دو قطبیهایی از دار المجانین، و ریاضی فیزیک حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی

پیام تسلیت معظم له به مناسبت شهادت جناب سیدحسن نصرالله رضوان‌الله‌علیه دبیرکل شهید حزب‌الله لبنان

بلکه ,جلال ,آل‌احمد ,عمامه ,خیلی ,یحتمل ,کدام امام ,حمیدی مجیدی ,مجیدی فقهی ,متعالیه نظریه ,حکمت متعالیه ,حکمت متعالیه نظریه ,https farsi khamenei ,شهدای استان کهگیلویه
مشخصات
آخرین جستجو ها